محل تبلیغات شما

  علل ترس کودکان از رفتن به مدرسه شاید:

1- ترس از بچه های بزرگ تر

 

ما تحقیق می کنیم و متوجه می شیم در میان بچه های همسایه که در آن محل  زندگی می کنیم یک پسر کلاس سومی هست که بر سر موضوعی با فرزند ما  دعوایش شده و او را تهدید می کند.

 

وقتی می پرسد که این بچه کدام مدرسه می رود متوجه می شود او هم مدرسه ای فرزندمان  است. فرزند ما هیچ چیز نمی گوید، اما شاید وقتی آن پسر زورگویی کرده و فرزندما زیر بار نرفته، تهدید کرده باشد که در مدرسه تلافی اش را سرش در می آورد.

ما باید به نظرم:

با او به مدرسه برویم  و به او یاد دهیم​ اگر اعتراض یا شکایتی داشت به چه کسانی و کجا مراجعه کند. به فرزندمان  یاد دهیم با بچه های بزرگ تر به جاهای خلوت نرود و خصوصا اگر با کسانی که او را تهدید می کنند  اگر جایی تنها ماند سریع محل را ترک کند.مابه فرزندمان  یاد دهیم  اگر زورش نمی رسد، اگر کسی به او حمله کرد فرار کند و هم زمان با فریاد از دیگران کمک بخواهد.

 

ما به کودک اطمینان دهیم  با ناظم مدرسه صحبت کرده و از او خواسته  ایم حواسش به فرزندمان باشد. ما باید او را آماده و بهش بگیم  میلیون ها کودک دارند درس می خوانند و بیرون از خانه آنقدر هم که او می ترسد ناامن نیست.ما برای مراقبت بیشتر از فرزندمان ، او را خود به مدرسه ببریم

 

2- ترس از بزرگ شدن

 

مادر به خاطر می آورد یک بار که در مورد بزرگ شدن او و رفتنش به مدرسه با هم صحبت  کرده اند حسین گفته ​ نمی خواهد به این زودی بزرگ شود. او هنوز کودک است و نمی تواند مثل پدر هر روز سر کار برود!

 

شاید حسین از بزرگ شدن و جدی شدن مسائل واهمه دارد. به همین دلیل مادر او را به مدرسه می برد و همه جاهایی را که برای تفریح و ورزش بچه ها تجهیز شده است به او نشان می دهد. او از دوستان جدیدی صحبت می کند که در مدرسه پیدا خواهد کرد و روزهایی که دیگر دلش برای خانه تنگ نمی شود بلکه برای مدرسه و دوستان و معلمانش دلتنگ خواهد شد.

 

3- ترس از رها شدن

 

یک روز علی و مادرش به خانه​ پدرام  آمده بودند و بچه ها با هم بازی می کردند. علی مدام اسباب بازی​ های پدرام  را به مادرش نشان می داد و می گفت باید از این برایم بخری.مادر علی یک دفعه گفت: کی بشه بری مدرسه از دست تو یکی هم خلاص بشم.

 

مادر پدرام  به یاد آورد که پدرام  وقتی این حرف را شنید توی فکر رفت و مادر علی  می گفت علی می گوید: شما دیگر مرا دوست ندارید و می خواهید مرا بفرستید مدرسه که از دستم خلاص شوید!

 

مادر پدرام  با خودش می گوید: نکند پدرام  هم همین فکر را می کند؟ به همین دلیل از پدرام  می خواهد بازی را کنار بگذارد و کنار او بنشیند و به همراه پدرش برای او تعریف می کنند وقتی کوچک بود چقدر ضعیف و ناتوان بود و چقدر وقت زیادی باید صرف می کردند تا از او مراقبت کنند و به او گفتند که کم کم بزرگ تر شد و مدرسه رفتن اولین قدمی است که مستقل برمی دارد و بابت این موضوع بابا و مامان خیلی خوشحال هستند چون او حالا بچه عاقل تر و مستقل​ تری شده است نه این که کلا مستقل شده باشد یا رهایش کرده باشند.

 

مادر او را سخت در آغوش می کشد و می گوید: تو پیر هم که بشوی پسر عزیز خودمی.

 

4-تهدید قرار دادن معلم ،مدرسه و غیره

 

ما نباید معلم ، یا اولیا مدرسه یا خود مدرسه را به عنوان تهدید استفاده کنیم 

 

سعی کنید علت اصلی ترس کودک را پیدا و آن را حل کنید.

 

از سرزنش و مقایسه و تحقیر فرزندتان پرهیز کنید و دوست داشتن او را مشروط به مدرسه رفتن نکنید و به او نگویید مدرسه رفتن عامل دوست داشته شدن اوست و اگر مدرسه نرود مادرش نمی شوید.

 

دلیل مدرسه رفتن را برای کودک می توان یک قانون اجتماعی بیان کرد.

 

با او در مورد مشکلات مدرسه نرفتن یا به دست نیاوردن شغل مناسب در صورت مدرسه نرفتن، صحبت

نکنید.

 

به او توانایی مراقبت از خود را در مدرسه ​ بیاموزید و سعی کنید حتی اگر کودک سردرد و سایر علائم اضطراب را نشان داد، او را از مدرسه رفتن معاف نکنید چون به زودی این علائم از بین می رود، اما در خانه ماندن این حالت ها را تثبیت می کند.

 

وقتی کودک از مدرسه به منزل برمی گردد، حتما باید یکی از اعضای خانواده در کنار او باشد.

 

اجازه دهید کودک درباره احساسش در مورد مدرسه صحبت کند. اگر لازم شد والدین ساعاتی را در دفتر مدرسه بمانند تا کودک میان ساعات کلاس با دیدن آنها آسوده شود و کم کم این حضور کاهش یابد. می توان ساعات حضور کودک را در مدرسه کم کم افزایش داد.

شعر زیبای دو داداش از عبدالملکی

علت ترس کودکان از رفتن به مدرسه

ماجرای اسفند دود کردن

مدرسه ,کودک ,هم ,کند ,پدرام  ,بچه ,او را ,به مدرسه ,مدرسه رفتن ,به او ,در مدرسه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ابزارهای الکترونیکی برای پیشرفت تحصیلی حمایت از تولید ملی